کلاغک 1
1388/07/10 16:30
کلاغک تنها بود، کلاغک قار قار می کرد، کلاغک خدا رو دوست داشت، قار قار کلاغک اگر چه گوش خراش بود اما خدا همیشه بهش گوش می داد تا آخر، خدا به کلاغک قار قار را یاد داده بود تا باهاش صحبت کنه یک روز کلاغک از خواب بیدار شد، دل کلاغک گرفته بود، کلاغک تنها بود، کلاغک فقط خدا رو داشت، کلاغک قار قار کرد، قار قار کرد، شب شد،...